معنی سید حسین شهابی

حل جدول

سید حسین شهابی

کارگردان فیلم روز روشن


فیلمی از حسین شهابی

حراج

لغت نامه دهخدا

شهابی

شهابی. [ش ِ] (ص نسبی) به رنگ شهاب (پارچه). (فهرست لغات دیوان نظام قاری ص 206):
نور سرای عکس شهابی
زهره ٔ زهرا اختر تابان.
نظام قاری (دیوان ص 102).
سراجی شهابی نظر بافته
دگر موش دندان و بشکافته.
نظام قاری (دیوان ص 181).
و رجوع به شهاب رنگ شود.

شهابی. [ش ِ] (اِخ) احمدبن مؤید نسفی سمرقندی. مداح رکن الدین قلج طمغاج خان از ملوک خانیه ٔ ماوراءالنهر (دوره ٔ سلطنتش 488-494 هَ. ق.). گویند دارای دیوانی بوده است و در آتشکده ٔ آذر چند بیتی از قصیده ٔ نونیه ٔ او آمده است. (از مجمعالفصحاء ج 1 ص 310). و رجوع به غزالی نامه ص 299 شود.

شهابی. [ش ِ] (اِخ) (الامیر...) بشیربن قاسم بن عمر الشهابی. از امرای بزرگ لبنان و وادی التیم سوریه. وی در قریه ٔ غزیر به بیروت تولد یافت و در سال 1203 هَ. ق. به امارت رسید و در سال 1256 هَ. ق. به جزیره ٔ مالت تبعید و سپس به استانبول منتقل گردید و در آنجا درگذشت. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 148). و رجوع به شهاب یا آل شهاب شود.

شهابی. [ش ِ] (اِخ) محمودبن اسحاق سیاوشان.خطاط ایرانی در قرن دهم هجری. در حدود 993 هَ. ق. در بلخ درگذشته است. وی از شاگردان میرعلی هروی و استاد زبردست خط نستعلیق بود. سفرهایی به بخارا و سمرقند و بلخ کرد. از آثار ممتاز وی نسخه ای از دیوان هلالی در کتابخانه ٔ سلطنتی ایران (تهران) است مورخ به سال 961 هَ. ق. شهابی از شعر و موسیقی نیز بهره داشت و ارغنون را نیکو مینواخت. (از فرهنگ فارسی معین).

شهابی. [ش ِ] (اِخ) میرزا اختیار فرزند میرزا عبداﷲخان ترشیزی متخلص به شهاب. وی در سفر خود به ایران که به اتفاق برادرش میرزا مرتضی متخلص به محجوب آمده بود با مؤلف مجمعالفصحاء آشنا گردیده و در شیراز گاهی در کتابت مثنویات با او همکاری میکرده است. هدایت او را شاعری پخته طبع می شمرد و می نویسد: از اشعارش چیزی در دست نیست. (از مجمعالفصحاء ج 2 ص 249).


سید

سید. [س َی ْ ی ِ] (ع ص، اِ) پیشوا. مهتر قوم. سردار. (آنندراج) (غیاث اللغات). مهتر. (دهار):
گرچه آباش سیدان بودند
او بهر فضل سید آباست.
فرخی.
کاشکی سیدی من آن تبمی
تا چو تبخاله گرد آن لبمی.
خفاف.
این ارادتی که لازم شده در گردن من نسبت به سید ما از روی سلامت نیست. (تاریخ بیهقی). بیعت کردند بسید خود و مولای خود. (تاریخ بیهقی).
فرمانبرش بدند همه سیدان عصر
افزون بدی جلالت قدرش ز حد و حصر.
منوچهری.
می خور ای سید احرار در این جشن سده
باده خوردن بلی از عادت احرار بود.
منوچهری.
زیرا که سید همه سیاره
اندر حمل بعدل توانا شد.
ناصرخسرو.
سید اقران خویشی در کفایت روز فضل
همچنان چون صاحب گردان بهیجا و ستم.
مسعودسعد.
ای ناصر دین سید اولاد پیمبر
ای عالم جاه و شرف و دانش و تمییز.
سوزنی.
به نسبت از تو پیمبر نیازد ای سید
که از بقا نسب ذات توست حاصل از او.
خاقانی.
منقاد حکم اوست هر سید و هر ملک مستبد که از قروم دیار ترک و روم است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
|| لقب فرزندان پیغمبر. || دانا. (آنندراج) (منتهی الارب). دانا. فاضل. حکیم. (ناظم الاطباء). || حلیم. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || مالک. || بز کلان سال. (آنندراج) (منتهی الارب). بز پیر. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || مرد کریم. (آنندراج) (منتهی الارب). کریم. سخی. (ناظم الاطباء). || گرگ درنده. (غیاث اللغات). گرگ. (آنندراج). || شیر بیشه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || (اِخ) گاه مطلق آرند و مراد رسول اکرم صلی اﷲ علیه و آله و سلم است: آنگه بخانه بازآمد و آن شب نوبه ٔ خانه ٔ عایشه بود، چون سید در خانه بنشست وحی ظاهر شد. (قصص الانبیاء ص 235).
بر سید حقوق صحبت داشت
یک زمان خدمتش فرونگذاشت.
سنایی.
ملک ترک و عجم را تو وزیری فرخ
همچو بر سید، صدیق و چو آصف بر جم.
سوزنی.
پرسیدند که سید صلی اﷲ علیه و سلم گفت:خدای دشمن دارد اهل خانه ای را... (تذکره الاولیاء عطار).
چشم سید چون به آخر بود جفت
پس بدان دیده جهان را جیفه گفت.
مولوی.
سزد گر بدورش بنازم چنان
که سید بر ایام نوشیروان.
سعدی.
نشنیده ای که سید عالم فرمود. (گلستان).
- سید آفاق، سید ابرار.
- سیدالبشر، نعت است رسول اکرم (ص) را:
بشرح شرع محمد که سیدالبشر است
همال تو کس از ابناء بوالبشر نبود.
سوزنی.
یا سیدالبشر زده خورشید بر نگین
یا احسن الصور زده ناهید در نوا.
خاقانی.
- سیدالقوم، مهتر طائفه.
- سیدالمرسلین، منظور پیغمبر اکرم (ص).
- سید انام، سید انبیاء.
- سید ناس، مقصود رسول اکرم (ص) است.


حسن شهابی

حسن شهابی. [ح َ س َ ن ِ ش ِ] (اِخ) ابن علی. شاعر دربار ارسلانشاه سلجوقی. (ذریعه ج 9 ص 240 بنقل از عوفی) (مجمعالفصحاء ج 1 ص 197).


حیدر شهابی

حیدر شهابی. [ح َ دَ رِش َ] (اِخ) ابن احمد. از امیران شهابی و مورخ است. زادگاه و وفات وی به لبنان بود. وی به تلخیص تاریخ اسلام و تدوین اخبار و تاریخ عصرهای اخیر حریص بود. سه کتاب تدوین کرد: نخستین بنام الغررالحسان فی تواریخ حوادث الزمان. دوم بنام نزههالزمان فی تاریخ جبل لبنان. سوم الروض النضیر فی ولایه الامیر بشیر. این سه کتاب در یک مجلد بزرگ و بنام تاریخ امیر حیدر بچاپ رسیده است و تا حوادث 1237 هَ. ق. / 1821 م. را در دارد. ناشر حوادث بیست سال پس از آن را بر آن افزوده است. وی به سال 1251 هَ. ق. درگذشت. (الاعلام زرکلی).

فرهنگ عمید

شهابی

گوشه‌ای در آواز بیات تُرک،


سید

عنوان هریک از اولاد حضرت رسول، از نسل امیرالمؤمنین علی و فاطمۀ زهرا: به نسبت از تو پیامبر بنازد ای سید / که از بقای نسب ذات توست حاصل او (خاقانی: ۹۱۷)،
[قدیمی] مهتر، سرور، بزرگ، آقا: نماند به عصیان کسی در گرو / که دارد چنین سیدی پیشرو (سعدی۲: ۱۴۹)،
(اسم) [قدیمی] پیامبر اسلام: سزد گر به دورش بنازم چنان / که سید به دوران نوشیروان (سعدی۲: ۱۵۱)،

فارسی به عربی

شهابی

هائل

فرهنگ فارسی آزاد

سید حسین یزدی

سَیِِّد حُسَین یزدی، ملقب به عَزیز از حروف حیّ و از کُتّاب وَحیِ حضرت ربِّ اَعْلی بود که در طهران بعد از واقعهء رمی شاه بشرف شهادت کبری مشرّف شد،


سید

سَیِّد، نزد نصاری لقب حضرت مسیح است و در اسلام به کسی که نَسَبش به حضرت رسول برسد (خواه از طریق حضرت حُسَین (سَیِّد حُسَینی) و خواه از طریق حضرت حسن (سید مُجْتَبَوِی و یا طَباطَبائی)، جناب سید کاظم رشتی را هم «سَیِّد» بطور مطلق نامیده اند،

معادل ابجد

سید حسین شهابی

520

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری